متاع جوانی ببازار نیست
جمعه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۲۵ ق.ظ
بصحرا، سرود اینچنین خارکن | که از کندن خار، کس خوار نیست |
جوانی و تدبیر و نیروت هست | بدست تو، این کارها کار نیست |
به بیداری و هوشیاری گرای | چو دیدی که بخت تو بیدار نیست |
چو بفروختی، از که خواهی خرید | متاع جوانی ببازار نیست |
جوانی، گه کار و شایستگی است | گه خودپسندی و پندار نیست |
نبایست بر خیره از پا فتاد | چو جان خسته و جسم بیمار نیست |
همین بس که از پا نیفتادهای | بس افتادگان را پرستار نیست |
مپیچ از ره راست، بر راه کج | چو در هست، حاجت بدیوار نیست |
ز بازوی خود، خواه برگ و نوا | ترا برگ و توشی در انبار نیست |
همی دانه و خوشه خروار شد | ز آغاز، هر خوشه خروار نیست |
قوی پنجهای، تیشه محکم بزن | هنرمند مردم، سبکسار نیست |
زر وقت، باید به کار آزمود | کازین بهترش، هیچ معیار نیست |
غنیمت شمر، جز حقیقت مجوی | که باری است فرصت، دگر بار نیست |
همی ناله کردی، ولی بی ثمر | کس این نالهها را خریدار نیست |
چو شب، هستی و صبحدم نیستی است | شکایت ز هستی، سزاوار نیست |
کنند از تو در کار دل، باز پرس | درین خانه، کس جز تو معمار نیست |
نشد جامهٔ عجب، جان را قبا | درین جامه، پود ار بود، تار نیست |
درین دکه، سود و زیان با همند | کس از هر زیانی، زیانکار نیست |
گهی کم بدست اوفتد، گه فزون | بساز، ار درم هست و دینار نیست |
مگوی از گرفتاری خویشتن | ببین کیست آنکو گرفتار نیست |
بچشم بصیرت بخود در نگر | ترا تا در آئینه، زنگار نیست |
همه کار ایام، درس است و پند | دریغا که شاگرد هشیار نیست |
ترا بار تقدیر باید کشید | کسی را رهائی از این بار نیست |
بدشواری ار دل شکیبا کنی | ببینی که سهل است و دشوار نیست |
از امروز اندوه فردا مخور | نهان است فردا، پدیدار نیست |
گر آلود انگشتهایت به خون | شگفتی ز ایام خونخوار نیست |
چو خارند گلهای هستی تمام | گل است اینکه داری بکف، خار نیست |
ز آزادگان، بردباری و سعی | بیاموز، آموختن عار نیست |
هزاران ورق کرده گیتی سیاه | شکایت همین چند طومار نیست |
تو خاطر نگهدار شو خویش را | که ایام، خاطر نگهدار نیست |
ره زندگان است، عیبش مکن | گر این راه، همواره هموار نیست |
پی کارهائی که گوید برو | ترا با فلک، دست پیکار نیست |
بجائیکه بار است بر پشت مور | برای تو، این بار، بسیار نیست |
نشاید که بیکار مانیم ما |
چو یک قطره و ذره بیکار نیست |
۹۶/۰۲/۱۵